پیچیدگی بازی (راهکاری هوشمندانه یا خطری جدی ؟)
فهرست مطالب
پاسخ تیتر این مقاله را شما می دانید ؟
اگر نمی دانید پس با ما در این مقاله همراه باشید.
برخی از افراد تصور می کنند پیچیدگی در یک بازی بازی می تواند به جذابیت آن بیفزاید ، اما آیا این فرضیه درست است ؟
یا تصور می کنید از بین بردن پیچیدگی بازی شما را ساده و بدیهی می کند ؟
چه زمانی پیچیدگی چیز خوبی است، چه زمانی بد است؟
تفاوت پیچیدگی بازی با عمق بازی در چیست ؟
برای پاسخ به تمامی این سوالات تا پایان این مقاله ما راه همراهی کنید.
منظور از پیچیدگی بازی چیست ؟
تقریباً تمام بازیهای ویدیویی که میشناسیم ، سیستمهای پیچیدهای هستند، اما میتوانیم ببینیم که برخی از آنها پیچیدهتر از بقیه هستند.
به اینصورت ، می توان سطح پیچیدگی یک سیستم را به عنوان سطح روابط برقرار شده بین عناصر آن درک کرد.
معنای پیچیدگی یک بازی بیشتر به معنای پیچیدگی آن ار لحاظ درکی برای پلیر است.
یعنی پلیر برای ارتباط با بخش های مختلف یک بازی با یک پیچیدگی روبه رو است.
اینکه آیا پیچیدگی در بازی خوب است یا خیر ، به عوامل مختلفی بستگی دارد ، مانند : میزان پیچیدگی ، محل استفاده از پیچیدگی ، نوع بازی و … که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
به طور کلی پیچیدگی در بازی می تواند خود را به شکل های مختلفی نشان دهد ؛ بخش هایی از پیچیدگی می تواند در داستان بازی ، گیم پلی و کنترلر بازی ، مپ ها و حتی گرافیک آن باشد.
اما در این مقاله ما برای پیچیدگی ، به هشت دسته بندی کلی اشاره خواهیم کرد که عبارتند از :
- پیچیدگی درک (Comprehension)
- پیچیدگی ردیابی (Tracking)
- پیچیدگی عمق (Depth)
- پیچیدگی یادگیری
- پیچیدگی گیم پلی
- پیچیدگی داستانی
- پیچیدگی کنترلر
- پیچیدگی گرافیکی
پیچیدگی درک (Comprehension)
پیچیدگی درک به این اشاره دارد که چقدر برای بازیکن درک آنچه گیم دیزاینر پیاده سازی کرده است ، سخت می باشد.
تلاش برای درک کردن بخشی از بازی ، بخش قابل توجهی از انرژی ذهنی را می گیرد و می تواند احساس “گم شدن” را ایجاد کند.
هر چه انرژی ذهنی بیشتری را صرف کنیم که بفهمیم طراح بازی چه چیزی می خواهد به ما بگوید، کمتر باید برای لذت بردن از بازی وقت بگذاریم. (به خصوص اگر بازی شما شامل تصمیمات استراتژیک زیادی باشد).
به همین خاطر پیچیدگی این نوع می تواند پلیر را خسته کند ؛ زیراکه هدف اول بازی کردن ، سرگرمی است نه چالش ذهنی ؛ در نتیجه این یک پیچیدگی بد است.
پیچیدگی ردیابی (Tracking)
پیچیدگی ردیابی به وظیفه ردیابی ذهنی چندین چیز در یک زمان اشاره دارد.
بیاید یک مثال بزنیم :
ما ۱۰ نام را لیست می کنیم و می خواهیم در حین خواندن ، همه آنها را به خاطر بسپارید.
روند تلاش برای حفظ همه آن نام ها در ذهن شما احتمالاً در حال حاضر باعث ایجاد فشار روانی در شما می شود.
برای اکثر پروژهها ، باید از مجبور کردن بازیکنان خود برای ردیابی ذهنی مسائل و حفظ کردن بیش از حد مطالب در هر زمان که ممکن است اجتناب کنید.
پیچیدگی عمق (Depth)
پیچیدگی درک نشان میدهد که درک اینکه همه چیز در بازی چگونه کار میکند چقدر سخت است.
پیچیدگی ردیابی نشاندهنده سختی ردیابی آنچه در واقع در حال وقوع است، می باشد.
هنگامی که از همه این ها بگذرید ، عمق نشان می دهد که تشخیص بهترین حرکت ممکن چقدر دشوار است.
اغلب در بازیهای استراتژیک درباره Depth صحبت میشود، اما زمانی وجود دارد که بازیکنان باید بر اساس آنچه باید انجام دهند، تصمیم بگیرند.
این در مورد گزینههای ساخت کارکتر در بازی های RPG ، کنترل نقشه در FPS ، حمله در MMO ، ساخت آیتم در MOBA و موارد دیگر صدق میکند.
بیایید در حال حاضر در مورد بازی های استراتژی صحبت کنیم، زیرا آنها مهم ترین مثال برای این نوع پیچیدگی هستند.
بازیهای استراتژیک بر اساس جذابیت تصمیماتشان زندگی میکنند و میمیرند.
پس آیا حذف پیچیدگی از یک بازی استراتژی بد نیست؟
هنگامی که بدانید عوامل دخیل در یک تصمیم چیست (پیچیدگی ردیابی) و گزینه های خود (پیچیدگی درک) را درک کنید، در نهایت می توانید شروع به ارزیابی آن عوامل و تعیین بازی صحیح کنید.
این قسمت سرگرم کننده بازی است.
پس می توان گفت پیچیدگی عمق به خصوص در بازی های استراتژیک خوب است.
پیچیدگی درک و پیچیدگی ردیابی تقریباً همیشه بد هستند.
آنها تجربیات منفی برای بازیکن ایجاد می کنند که آنها را از قسمت های سرگرم کننده بازی دور می کند.
متأسفانه ، خلاص شدن از شر آنها به طور کامل امکان پذیر نیست.
شطرنج باید قوانینی داشته باشد (پیچیدگی درک) و مهره های آن باید هر کدام فضاهایی بر روی تخته را اشغال کنند (پیچیدگی ردیابی).
شما باید برخی از این جنبه های منفی را در بازی خود بگنجانید.
پیچیدگی مانند بودجه ای برای طراحی بازی شما است.
شما همیشه می خواهید هزینه های غیرضروری را کاهش دهید و راه هایی برای به دست آوردن نتیجه یکسان یا کارآمدتر پیدا کنید.
یک بازی ایدهآل به هدف طراحی خود میرسد و در عین حال کمترین پیچیدگی درک و پیچیدگی ردیابی را ایجاد میکند.
پیچیدگی یادگیری
پیچیدگی یادگیری مفهوم واضحی را دارد و متاسفانه مشکلی است که در بازی های زیادی با آن رو به رو هستیم.
در واقع پیچیدگی یادگیری موازی با سایر پیچیدگی افزایش می یابد.
این به این معناست که به عنوان مثال زمانی که کنترلر و گیم پلی پیچیده می شود ، به صورت اتوماتیک وار ، یادگیری بازی نیز پیچیده می شود.
نکته ی دیگری که در رابطه با پیچیدگی یادگیری وجود دارد ، این است که اگر به صورت تدریجی و منطقی باشد ، مشکلی را ایجاد نمی کند.
شما نباید همه چیز را در همان ابتدای کار در ذهن مخاطب فرو کنید و دچار سردرگمی آن بشوید.
آبجکت ها ، ساختمان ها ، کارکترها ، محیط ها و هر آیتمی که در بازی شما وجود دارد باید آرام آرام و به تدریج به پلیر معرفی شود ؛ نه به صورت یکباره که پلیر از پیچیدگی یادگیری و در عین حال ردیابی رنج ببرد.
همچنین فرمت آموزش بازی نیز بسیار مهم است.
متداول ترین و استانداردترین نوع آموزش در بازی ها به صورت مرحله به مرحله و پاپ آپ مانند است ؛ یعنی هر پلیر در حین بازی کردن و در حین استفاده از آیتم های مختلف بازی ، همان لحظه به پاپ آپی برخورد می کند که آموزش استفاده از آن آیتم را به صورت خلاصه توضیح داده است. (خلاصه و کوتاه بودن آموزش نیز به شدت حائز اهمیت است ؛ کاربر دنبال بازی کردن است نه کتاب خواندن.)
پیچیدگی یادگیری بیشتر در بازی های استراتژیک به چشم می خورد.
در واقع هیچ بازی استراتژیک را پیدا نخواهید کرد که پیچیدگی یادگیری نداشته باشد ؛ اما این مقدار پیچیدگی قطعا کم و زیاد دارد.
اگر بخواهیم مثالی برای این بخش بزنیم می توانیم به بازی Civalization اشاره کنیم.
بازی Civalization ، بازی بسیار محبوب و پر طرفداری است ، اما از دیدگاه ماناتاز ، پیچیدگی یادگیری بالایی دارد ؛ به گونه ای که وقتی شما وارد بازی می شوید ، حس گم شدن در یک دنیای بزرگ را خواهید داشت.
و یادگیری و مسلط شدن به بازی سخت و نیازمند زمان زیادی است.
پیچیدگی گیم پلی
مفهوم گیم پلی بازی در مقاله ی مربوطه ی آن به صورت کامل گفته شده است.
به صورت ساده گیم پلی ، عملکرد و حرکاتی است که پلیر در طول بازی انجام می دهد.
اما اجازه دهید پیچیدگی گیم پلی بازی را با یک مثال توضیح دهیم.
بازی Limbo ، یک بازی ویدئویی بسیار ساده است.
در عمل ، گیم پلی بازی را می توان در راه رفتن ، جابجایی چند نوع شی ، پرش و یا نشستن خلاصه کرد.
در مقابل ، بازی هایی مانند Wicher دارای گیم پلی بسیار گسترده ای هستند.
اما آیا ویچر بازی بدی است ؟
خیر ویچر از بهترین بازی های ویدیویی نقش آفرینی و جهان باز است و این نشان دهنده ی این موضوع است که گیم پلی پیچیده ی آن به جا و درست دیزاین شده است.
پیچیدگی داستانی
پیچیدگی داستانی را می توان به نحوی از زیر مجموعه های پیچیدگی درکی دانست.
زیراکه بسیار به درک و نتیجه گیری پلیر مربوط می شود.
در پیچیدگی داستانی ، منظور دقیقا پیچیده شدن داستان بازی و سناریوی آن می باشد.
قائدتا به غیر از بازی های ساده و هایپر کژوال ، اکثریت بازی ها در هسته ی خود یک خط داستانی دارند که شما مطابق با آن پیش می روید و در بخش های مختلفی نیز از گیم پلی بازی خارج شده و غرق در انیمیشن های داستانی و دیالوگ های بازی می شوید.
پیچیده شدن داستان و سناریو در فیلم ها به شدت متداول و مرسوم است و فیلم های زیادی وجود دارد که شما باید حداقل دو تا سه بار آن هارا مجدد ببینید تا متوجه داستان آن بشوید.
اما پیچیده شدن بیش از حد داستان برای بازی چندان مرسوم نیست و پلیر ها از آن لذت نخواهند برد ؛ زیراکه یک پلیر برای مرحله به مرحله پیش رفتن در یک بازی زمان و انرژی زیادی می گذارد و توقع دارد به راحتی درک کند در مرحله ای که گذرانده است چه چیزی را پشت سر گذاشته و وارد چه چیزی می شود.
به عنوان مثال اجازه دهید به بازی پیچیده ی Death Stranding اشاره کنیم.
بازی Death Stranding دومین ساخته ی هیدئو کوجیما می باشد ، سازندهای که به گونهای متفاوت فکر می کند و همهچیز را از نگاهی دیگر بررسی میکند.
نظرهای ضد نقیضی در مورد بازی Death Stranding وجود دارد و برخی از بازیکنان هم از تجربه آن صرفنظر کردند چون نمیتوانستند داستان و ماجرای بازی را درک کنند که البته در بسیاری از بخشها حق داشتند.
متاسفانه هنوز هم کسی نمیداند دقیقا در بازی Death Stranding چه گذشت ؛ به طور کلی داستان بازی به نوعی پایه گذاری برای یک فرانچایز بود و فقط در تلاش بود تا سوالهایی را برای مخاطب ایجاد کند.
پیچیدگی کنترلر
پیچیدگی کنترلر بازی نیز تا حدودی با پیچیدگی گیم پلی بازی پیش می رود.
پیچیدگی کنترلر ، همراه است با زیاد بودن تعداد کنترلر های یک بازی.
این نوع پیچیدگی بیشتر در بازی های کنسولی و PC است تا بازی های موبایلی و دلیل آن نیز واضح است زیراکه کنترلرهای PC و کنسول گسترده تر هستند. (کیبورد و گیم پد)
در بازی نباید پلیر با میزان زیادی از دکمه ها رو به رو باشد که هر کدام از آن ها عملکردی را داشته باشد ؛ این باعث گیج شدن آن و در نتیجه درگیر شدن ذهن پلیر برای به خاطر سپردن این دکمه ها است.
اما شاید سوال بپرسید بازی های بزرگی که گیم پلی گسترده ای دارند ، چگونه این چالش را میدیریت می کنند.
اجازه دهید به بازی ای اشاره کنیم که مثال همیشگی ما در اکثریت مقالات است ، Red Dead Redemption 2.
در این بازی قائدتا کنترلر زیادی وجود دارد از کنترلر های حرکتی ، مبارزه ای تا کنترلرهای تعویض لباس و حتی ارتباط برقرار کردن با اسب.
قائدتا یک سری کنترلر هایی که مربوط به حرکت و شلیک و تعویض اسلحه می شود ، باید توسط کاربر به خاطر سپرده شود ، زیراکه دائما با آن ها در ارتباط است ؛ اما یک سری کنترلر هایی مانند : نوازش و غذا دادن به اسب و آرام کردن آن قائدتا به گونه ای است که شما دائم با آن در ارتباط نیستید ؛ به همین خاطر ممکن است که آن ها را فراموش کنید.
به همین خاطر استانداردهای بازی سازی در اینجا حکم می کند که برای این گیم پلی در بازی هر بار کنترلر های لازم نمایش داده شود ؛ به این معنا که هر باری که شما سمت اسب می روید در پایین و سمت چپ بازی برای شما نمایش می دهد که با چه دکمه ای می توانید به آن غذا دهید ، سوار آن شوید ، آرامش کنید ، روی زین آن چیزی قرار دهید و …
پیچیدگی گرافیکی
پیچیدگی گرافیکی آخرین نوع پیچیدگی می باشد که قصد بررسی آن را داریم.
شاید این نوع پیچیدگی را کمتر در بازی ها دیده باشید ؛ اما از آنجایی که گرافیک بازی نیز بخش مهمی از بازی را تشکیل می دهد ، تصمیم گرفتیم در رابطه با آن نیز صحبت کنیم.
مفهوم پیچیدگی گرافیک بازی بیشتر در بازی های فانتزی با گرافیک انتزاعی اتفاق می افتد.
و این برای زمانی است که به قدری گرافیک بازی تخیلی و سلیقه ای باشد که درک محیط و کارکترهای آن برای پلیر سخت باشد.
کارگردانان و گیم دیزاینر ها در زمان طراحی پیچیدگی بازی باید به این نکته توجه ویژه ای داشته باشند که بیش از حد بر سلیقه ی خود اکتفا نکرده و درک و سلیقه ی پلیر از محیط بازی را نیز در نظر بگیرند.
به عنوان مثال در بازی The Last Case of Benedict Fox که یک عنوان جدید نیز می باشد ؛ ما دارای پیچیدگی های گرافیکی در بک گراند های محیطی هستیم ؛ که از دیدگاه برخی از پلیر ها فانتزی و جذاب است و از دیدگاه برخی دیگر بیش از حد تخیلی و شلوغ است.
جمع بندی
به عنوان جمع بندی به صورت کامل و کلی نمی توان گفت که پیچیدگی در یک بازی خوب و یا بد است.
زیراکه طبق توضیحات بالا ما بازی هایی مانند Wicher و Red Redemption 2 را مثال زدیم که چگونه این پیچیدگی را به بهترین شکل ممکن در گیم پلی و کنترلر خود مدیریت کرده اند.
به صورت کلی می توان گفت تمامی بازی ها پیچیدگی های خاص خود را دارا می باشند ؛ اما نکته ی حائز اهمیت در میزان استفاده از این پیچیدگی و جای استفاده از این پیچیدگی ها می باشد که در هر دوی این پارامترها باید به شدت دقت شود.
همچنین بازی در هر سبکی که باشد ، مخاطبین هدف شما از لحاظ گروه سنی بسیار در میزان استفاده ی شما از پیچیدگی ها مهم هستند ؛ زیراکه پیچیدگی در هر نوع و اندازه ای که باشد ، باید برای پلیر قابل درک باشد.
مهرشاد شادان مهر
مدرس سئو ، طراح سایت ، انیماتور ، سناریو نویس بازی
زمانی می توانید بر پیچیدگی های زندگی غلبه کنید که در ابتدای کار آن ها را درک کرده و پذیرفته باشید.