بازی های شکست خورده و درسی که به ما می دهند
فهرست مطالب
تا اینجای کار همیشه صحبت از موفقیت بازی ها و دلایل موفقیت آن ها بوده است.
اینبار قصد داریم از دید متفاوتی به دنیای بازی ها نگاه کنیم و بازی های شکست خورده ای را نام ببریم و دلایل شکست هر کدام از آن ها را نیز بررسی کنیم.
البته یک نکته ای را در نظر داشته باشید ؛ زمانیکه ما می گوییم بهترین بازی ها قائدتا ۱۰ یا ۱۵ تا از بهترین بازی ها را طبق پارامتر ها و متا متریک های مختلف معرفی می کنیم.
اما خب وقتی قصد معرفی بدترین بازی ها را داریم ، سعی در معرفی بازی های بدی را داریم که معروف هستند و شاید برای شما کمی شناخته شده باشند ؛ زیراکه متاسفانه بازی بد در مارکت ها کم نیستند و در این مقاله قرار است از هر بازی بدی یک درسی را بگیریم تا بتوانیم برای بازی خود بهترین تجربه ها را داشته باشیم.
با ما همراه باشید.
Conan Unconquered
۱۰
دلایل شکست : نداشتن هیجان و گرافیک قابل قبول
هنگامی که توسعه دهندگان بازی Conan unconquered را با تریلر و کلیپ های باکیفیت از بازی معرفی کردند، همه هیجان زده شدند و آماده بازی در تاریخ انتشار بودند.
این بازی انتظارات بسیاری از گیمرها را برآورده نکرد زیرا فاقد حس هیجان بود.
بازی های مبتنی بر استراتژی به دلایل مختلف همیشه سربالایی ها و سراشیبی های خود را داشتند.
Conan Unconquered مانند Clash of clans دارای گرافیک باکیفیت نبود.
بنابراین ، بسیاری از گیمرها را برای شروع بازی در مراحل اولیه هیجان زده نکرد.
کل جنگ و تمدن در بازی سرگرم کننده است، اما استراتژی ها به خوبی طراحی نشده بودند.
و در نهایت تمامی این موارد به شکست بازی منجرب شد.
بازی در مراحل اولیه با استقبال خوبی روبرو شد اما چرخه عمر بسیار کوتاهی داشت.
Harry Potter: Wizards Unite
۹
دلایل شکست : گرافیک پایین و مشکلاتی فنی در اجرای بازی
هری پاتر شخصیتی است که در هر دنیایی از انیمیشن و فیلم تا بازی برای همه شناخته شده است.
بدون شک افرادی که دوست دارند هری پاتر را تماشا کنند یا بخوانند، بازی را نیز ترجیح می دهند.
بنابراین، این بازی دارای مزیت موفقیت آمیز بود.
اما ، به دلیل گرافیک پایین و عملکرد پایین در حین اجرای بازی ، به شدت شکست خورد.
Anthem
۸
دلایل شکست : عدم بهینه سازی بازی و داشتن مشکلات عملکردی مانند لگ | داستان و مراحل خسته کننده | بخش آنلاین ناعادلانه
برخی از استودیوهای بازی سازی در ساخت بازی های خود از سایر بازی های مرتبط الگو برداری می کنند.
Anthem یکی از بازی هایی است که با همین الگو توسعه یافته است.
Anthem یک بازی شوتر است که به نظر می رسد از بازی های مختلف دیگری الهام گرفته است.
بایوویر استودیوی سازنده ی این بازی با عناوینی مانند Mass Effect به شهرت خوبی رسیده بود و اکثریت تصور داشتند عنوان بعدی این استودیو یعنی Anthem نیز بتواند موفقیت خوبی را داشته باشد.
همچنین Anthem طرفداران رایگان زیادی را از بازی های دیگر این استودیو بدست آورد.
این به عنوان یک مزیت برای توسعه دهندگان در نظر گرفته شد.
اما با وجود تمامی این موارد ، این یک عنوان شکست خورده در مارکت بود.
این بازی فاقد بهینه سازی بود و از مشکلات فنی زیادی رنج میبرد و برای مدت طولانی کاربران را با مشکل مواجه می کند.
رفته رفته داستانسرایی بازی از جذابیش کاسته میشود و جای خود را بهمراحلی خسته کننده و داستانی کسل کننده میدهد.
درواقع ساختار گیمپلی بازی Anthem باعث شده است تا داستان نتواند آنطور که باید و شاید خودی نشان بدهد و بازیکن بهجای پیشرفت در داستان، ترجیح میدهد فعالیتهای دیگری را انجام بدهد که اصلا ربطی بهداستان بازی ندارند.
این بازی حالت آنلاین نیز دارد ؛ که به صورت سیستم Matchmaking است.
در سیستم مچ میکینگ بازیکنان با افرادی همگروه میشوند که از نظر قدرت و سطح کلی، در یک محدوده باشند، اما در Anthem امکان دارد با بازیکنانی همگروه شوید که سطحشان دو یا سهبرابر شما است.
این اتفاق باعث میشود مبارزات آنطور که باید و شاید شما را سرگرم نکنند و باس فایتها هم در کسری از ثانیه کشته شوند
God Eater 3
۷
دلایل شکست : گیم پلی خسته کننده و تکراری و رنگ بندی نامناسب بازی
یکی از شاخصه های اصلی این بازی هیولاهای آن بود و در ابتدای انتشار به همین علت توانست مخاطبانی را جذب خود کند.
استفاده از اسطورهها و فرهنگهای مختلف با کارکترهای داستانی به شما این امکان را میدهد که مخاطب را خلاقانه درگیر کنید.
God Eater 3 یک بازی هک اند اسلش شبیه کینگ کنگ و گودزیلا است یا می توان آن را ترکیبی از هر دو نامید.
اما دقیقا مشکل آن کجاست ؟
گیم پلی و مکانیزم های بازی کپی برداری شده اند و مستقیما از عنوان موفق کپکام، یعنی Monster Hunter World، کپی شدهاند.
گیم پلی بازی نیز پس از مدت کوتاهی بازی کردن شما را خسته می کند و مبارزات تکراری می شوند.
دشمنان بازی هم برای یک بازی هک اند اسلش و هیولا کشی، بسیار کم و تکراری هستند.
از لحاظ گرافیکی نیز رنگ بندی اشتباه و استفاده بیجا از رنگهای گرم به خصوص قرمز در جای جای بازی ، چشم را خسته میکند.
Vane
۶
دلایل شکست : طراحی و آرت ضعیف | گیم پلی خسته کننده
استودیو بازی سازی Friend And Foe روی ارائه ی بازی هایی با داستان های خارق العاده تمرکز دارد.
از این رو طرفداران مجزایی از نقاط مختلف دنیا دارد.
Vane محصول Friend And Foe است که همچنین بازی The Last Guardian را نیز ساخته است.
این بازی به دلیل طراحی های آزار دهنده همراه با گیم پلی خسته کننده ، مکانیک های پر زرق و برق موجود در بازی ، به شدت در بازار شکست خورد و تنها باعث ناامیدی کاربران شد.
همچنین طبق بررسی های ماناتاز این بازی دارای جلوه های ویژه ی غیر متعارفی می باشد که می توانست به شدت جذاب تر باشند.
Jump force
۵
دلایل شکست : گیم پلی ساده | طراحی چهره ی ضعیف و انیمیشن های مصنوعی | لودینگ بیش از اندازه ی بازی
چه بازی ها و چه انیمیشن ها با سبک گرافیکی و طراحی انیمه دارای یک سری طرفداران خاص خود هستند.
Jump Force یک بازی مبارزه ای ساخته ی بندای نامکو با شخصیت های انیمه است.
توسعه دهندگان بازی ، عرضه بازی را در پنجاهمین سالگرد خود اعلام کردند.
انتظارات زیادی از این بازی می رفت اما متاسفانه به دلایل مختلف نتوانست توجهات را به خود جلب کند.
حال بریم سراغ بررسی ایرادات این بازی :
در درجه ی اول به مشکلات گیم پلی بپردازیم.
سادهسازی گیمپلی که با چهار قدرت انحصاری برای هر یک از قهرمانهای بازی همراه شده، متاسفانه هرچند استفاده از قدرتهای ویژه را آسانتر میکند، اما تاثیرات منفی روی گیمپلی گذاشته است ؛ به نحوی سیستم مبارزات بازی کمی ابتدایی است.
در وهله ی بعدی به ایرادات طراحی و انیمیشن ها می پردازیم.
متاسفانه در این بازی شاهد طراحی چهره ی خیلی ضعیفی هستیم و طراحان به نحوی کار کرده اند که به هیچ عنوان امکان برقراری ارتباط با کارکتر ها وجود ندارد. ( در واقع شما حس می کنید بیشتر با یک سری مجسمه رو به رو هستید.)
از طرفی کارگردانی بازی بهشدت ضعیف و ناامید کننده است.
صحنههای تکراری ، دیالوگهای بیروح و خشک و حتی استفاده نامناسب از تکه کلام هرکدام از قهرمانها درجریان بازی، به تجربه بازیکن ضربه میزند.
سومین ایراد این بازی انیمیشن ها است.
زمانی که شما در بازی به پایگاه خود برای سفارشی سازی کارکترها باز می گردید ؛ متاسفانه مجدد در این بخش نیز ناامید می شوید.
سازندگان بدون درنظرگرفتن آناتومی بدن انسان ، به شکلی مصنوعی دویدن، پریدن و ایستادن آواتارها را طراحی کردهاند و متاسفانه این موضوع از همان ابتدا در ذوق میزند.
مشکل چهارم ، لودینگ بازی.
در بخش بهینه سازی نیز لودینگهای بازی نیز بیش از اندازه است و باتوجهبه تعداد زیاد مبارزات چه در بخش داستانی و چه در بخش آنلاین و ردهبندی ضربهی مستقیمی به تجربه کاربر میزند و گاهی شما را از ادامه جامپ فورس دلزده میکند.
Crackdown ۳
۴
دلایل شکست : گیم پلی یکنواخت| داستانی کلیشه ای | شخصیت پردازی محدود | تنوع پایین بخش چند نفره
بازی Crackdown 3 از انحصاری های مایکروسافت می باشد که به قدری دارای ایراد است که نقاط قوت این بازی را نیز از بین برده اند.
بازی Crackdown 3 برای اولین بار در سال ۲۰۱۴ و کنفرانس خبری مایکروسافت معرفی شد و قرار بود تحولی در زمینه بازیهای آنلاین و فول اکشن ایجاد کند.
بازی پس از ۵ سال بالاخره منتشر شد و قطعا اولین ایرادی که می توان به آن گرفت همین زمان انتشار طولانی آن و تاخیر های پی در پیی است که بازی وارد شد.
مشکل اول : داستان پردازی
داستان بازی Crackdown 3 ده سال پس از وقایع نسخهی پیشین روایت میشود.
ماهیت کلی داستان ، ساختاری کلیشهای دارد که بارها و بارها آن را در فیلمها و بازیهای ویدیویی مختلفی مشاهده کردهایم.
در واقع مشکل اصلی این بازی این است که سازنده به سرعت بازی را بهنقطهی پایانی میرساند و پلیر نمی تواند به شکل مناسبی با جهان و داستان Crackdown 3 ارتباط برقرار کند.
مشکل دوم : شخصیت پردازی
در بخش دوم مشکلات شخصبت پردازی نادرست کارکترهای منفی است.
توسعه دهندگان صرفا از ۹ کاراکتر استفاده کرده اند تا آنها را بهعنوان شخصیتهای منفی Crackdown 3 به بازیکن معرفی کنند.
تمام داستان و شخصیت پردازی بازی در همین جمله خلاصه میشود و هیچ تلاشی برای غنی جلوه دادن کاراکترها و نشان دادن پسزمینه شخصیتهای منفی انجام نشده است.
مشکل سوم : یکنواختی گیم پلی
جهان بازی Crackdown 3 و شخصیتهای منفی در سه دسته متفاوت قرار میگیرند.
هر دسته از یک رئیس اصلی و دو یا یک زیردست تشکیل میشود که مراحلشان ساختار مخصوصی دارند.
مشکل اصلی گیمپلی بازی یکنواختی همین مراحل است که تنوع پایینی دارند و پس از گذشت چند ساعت، روندی تکراری و مشابه را بهخود میگیرند.
این در حالی است که در طول بازی شاهد ماموریتهای فرعی و مینیگیمهای مختلفی هم هستیم، اما آنطور که باید و شاید شما را سرگرم نمیکنند.
مشکل چهارم : تنوع پایین بخش چند نفره
اولین مشکل حالت چندنفره Crackdown 3 ، نبود حالتهای متنوع و متعدد است.
از گذشته و مراحل اولیه ساخت، مایکروسافت این ادعا را داشت که کرک داون 3 در بخش چندنفره میتواند مخاطبان زیادی را بهخود جذب کند.
این در حالی است که تعداد پایین حالتهای بخش چندنفره پس از مدت کوتاهی شما را خسته خواهد کرد.
البته بالا بودن پینگ و ضعف سیستم Matchmaking هم از دیگر نکات منفی حالت چندنفره هستند.
Sinking City
۳
دلایل شکست : گرافیک ضعیف در برخی از بخش های بازی | وجود باگ در بخش هایی مانند NPC ها | صداگذاری ضعیف
بازی با کهنه سرباز جنگ جهانی اول شروع می شود.
معلوم می شود که او یک بازرس خصوصی است و با دیدن صحنه های جرم، توانایی روانی برای زندگی در گذشته را نشان می دهد.
داستان به دلیل حقایق تاریخی آن در سراسر بازی یک چرخش گیج کننده دارد.
بازپرس در شهرهای مختلف آمریکا در جستجوی نقاطی سفر می کند. بنابراین، دید نامشخص و گیم پلی رباتیک می تواند بازی را خراب کند.
متاسفانه در این بازی ناتوانی سازندگان در حل کردن مشکلات فنی بازی موج میزند.
کیفیت تکسچرها واقعا پایینتر از حد انتظارات است.
سازندگان در خلق چهرههای طبیعی و با کیفیت موفق بودهاند ولی در بقیه موارد گرافیکی، بازی The Sinking City بسیار ضعیف عمل کرده است.
اتمسفر بازی هرچند عالی و کمایراد است، ولی با یک شهر مرده طرف هستیم.
انیمیشنهای آن قدر ضعیف هستند که خیلی زود، شاید در اولین مکالمهتان با آقای ون در برگ متوجه آنها شوید.
احساس شادی، نشاط، غم، هیجان و کلا هر احساسی در صورت کاراکترهای بازی تعریف نشده است.
انگار با یک ربات حرف میزنید که فقط میتوانید یک جمله را بگوید و سپس شما را به یک ماموریت بفرستد.
باگهای بازی به هیچ عنوان کم نیستند.
به عنوان مثال فرو رفتن NPC ها داخل هم یا داخل دیوار و یا ظاهر شدن و غیب شدن ناگهانی آن ها ، اتفاقی کاملا طبیعی خواهد بود.
مورد دیگری که باید به آن بپردازیم، بحث صداگذاری شخصیتهاست که آن هم تعریفی ندارد.
خب البته صدای شخصیتهایی مثل Robert Throgmorton یا خود Charles Reed مشکلی ندارد، بحث ما مربوط به زمانی است که این کاراکترها قرار است احساسات خود را ابراز کنند! با کمی اغراق، میتوانم بگویم که تن صدای کاراکترهای بازی از ابتدا تا انتها هرگز تغییر نمیکند.
Left Alive
۲
دلایل شکست : گیم پلی تک بعدی با انتخاب محدود | سیستم ذخیره سازی غیر استاندارد | هوش مصنوعی ضعیف | افت fps و گرافیکی در بخش های اکشن بازی
Left Alive یکی بازی در سبک مخفیانه – ماجراجویی است که توقع داشت در مدت کوتاهی بتواند به نصب میلیونی برسد ؛ اما متاسفانه موفق نشد.
گیمپلیِ کلیشه ای بازی، عملا هر بار مخاطب را در محیطهایی تخریبشده و نسبتا مشابه قرار میدهد و چالشهای اصلیاش را نیز بر پایهی موفقیتآمیز بودن حرکت وی از نقطهای به نقطهی دیگر، بنا میسازد.
اشکالات طراحی تکتک مراحل، سبب میشوند که در اکثریت بازی شما نه به سراغ اسلحه و نه به سراغ آیتمها بروید و فقط سعی کنید با حرکت کردن در زاویهها و مسیرهایی مشخصشده، خودتان را بدون دیده شدن توسط دشمنان، به مقصد برسانید.
Left Alive در همهی درجههای سختی خود ، عملا کاری کرده است که اگر بازیکن در ساعات اولیهی بازی توسط دشمنان مشاهده شد، دیگر هیچ راهی برای زنده ماندن وی باقی نماند.
عملا بازی به شما آن اختیار لازم را برای طی نمودن مرحله نداده و تنها یک مسیر برای جلو رفتن وجود دارد.
دقت کنید که هرگز گزینهای ترکیبشده از هر دو مورد گفتهشده هم در بازی وجود نخواهد داشت و باتوجهبه هوش مصنوعی بسیار ضعیف ساختهی Square Enix، بازیکنان حتی در آن مراحل محدود هم باید از ابتدا تصمیم به انتخاب یکی از این دو روش بگیرند و نمیتوانند به تجربهای چندلایه و غیر قابل پیشبینی امیدوار باشند.
مشکل دوم : سیستم ذخیره سازی بازی
سیستم ذخیرهسازی ضعیف بازی، هر بار و به خاطر هر مرگ منصفانه یا ناعادلانه، شما را آنقدر به عقب برمیگرداند که گاها حتی تصور دوباره پیمودن مسیری که پشت سر گذاشتهاید، برایتان غیرممکن باشد.
مشکل سوم : هوش مصنوعی ضعیف
ضعف هوش مصنوعی بازی برخلاف انتظارتان، لزوما بهمعنی قدرتمند نبودنِ دشمنان در تشخیص بازیکن نیست.
بلکه موضوع اینجا است که Left Alive به شکلی جالب، دشمنانی گاها بیش از اندازه هوشمند را نشان میدهد.
ممکن است وقتی مشغول حرکت در پشت سرشان و با فاصلهای طولانی از آنها هستیم، ناگهان تشخیصمان دهند و به سراغمان بیایند.
همین موضوع سبب میشود که بسیاری از مرگهای بازی، غیرمنصفانه و بیمعنی باشند و پیروزیهای شما در غلبه بر این گیمپلی غیرحرفهای و دشوار، بیمعنیتر.
مشکل چهارم : افکت کیفیتی و گرافیکی
در Left Alive فقط تا وقتی که هیچچیزِ متحرکی وجود نداشته باشد، شاهد گرافیک خوبی هستیم.
از افکتهای تصویری حرکتمحوری مانند پاشیدن خون از سر و بدن شما و دشمنانتان تا شعلهوری آتش در انواع و اقسام مکانها که کیفیتی معادل با کیفیت نیمی از بازیهای AAA در اواسط نسل هفتم کنسولها را دارند تا افت فریمهای شدیدی که بعد از چند انفجار، شاید چند دو الی سه ثانیه، صفحهی مقابلتان را به تاریِ مطلق برسانند.
Days Gone
۱
دلایل شکست : گیم پلی ترکیبی ناموفق | مشکلات طراحی یکسان برخی کارکترها | هوش مصنوعی ضعیف | روایت داستان نابرابر
خب رسیدیم به آخرین بازی بدی که قصد معرفی آن در این لیست را داریم.
Days Gone یک بازی هیجان انگیز است که یک سری مواردی در این بازی منجرب به شکست آن شد.
انتشار این بازی با تعویق های زیادی رو به رو شد.
ترکیب ژانرها و عناصر مختلف بازی داستان بازی را خراب کرده است.
Days Gone دارای یک گیم پلی طولانی است اما این تجربهی طولانی ، حاصل بارها و بارها تکرار کردن فعالیتهای مشابه در نقاط گوناگون و با استفاده از داستانکهای مختلف است.
موردی که دقیقا در نیمهی دوم کمپین داستانی بازی که تازه قصه را به نقاط هیجانانگیزش میرساند، بیشتر هم به چشم میآید تا عملا تنها فقط در ده درصد زمانیکه پای بازی صرف میکنیم، داستانگویی و طراحی مراحل آن را همزمان قرارگرفته در نقطهی اوج خودشان ببینیم.
مشکلات طراحی
از لحاظ بحث طراحی بزرگ ترین مشکل به اینصورت است که بعضا شما در بازی در برخی از مراحل با دشمنان یکسان از لحاظ ویژگی های ظاهری رو به رو می شوید. ( اما خب مهارت های آن ها متفاوت است.)
مشکلات فنی – گرافیکی
شما در بازی بارها و بارها با مسائل آزاردهندهای همچون لود نشدن مطلق تکسچر ها مواجه میشوید.
همچنین نباید فراموش کرد که افکتهایی همچون پخش شدن خون ، آتش گرفتن اجسام و هر عنصر گرافیکی متحرک دیگر نیز در Days Gone از کیفیت مطلوبی برخوردار نیستند و سطح گرافیک فنی آن را بهشدت پایین میآورند.
هوش مصنوعی ضعیف
وضعیت هوش مصنوعی Freakerها در هنگام مخفیکاری، طراحی چهره و بدن آنها و فیزیک حرکتیشان نیز ابدا آنطور که باید و شاید، کیفیت لازم را یدک نمیکشد.
آنها گاهی مواقع بیش از حد باهوش و گاهی مواقع هم بیش از حد نادان به نظر میآیند و از طرفی شباهت دیوانهوارشان به یکدیگر، در طولانیمدت مدام فاصلهی احساسی بازیکن با بازی را بیشتر از قبل میکند.
روایت داستان
خطوط داستانی متعدد Days Gone ابدا از ارزشها و زیباییهای یکسانی برخوردار نشدهاند و به همین خاطر همیشه انگار گیمر میخواهد با شنیدن هرچه سریعتر روایت ها ، خود را به زمان رویارویی با بخشهای اصلیتر و استخوانبندیشدهتر برساند.
نتیجهی وجود چنین اشکال بزرگی در قصهای پرشده از اتفاقات ناگهانی هم چیزی نیست جز آن که بازیکنان بیشتر از درگیر شدن از نظر احساسی و ذهنی با داستانکها در سرتاسر گیمپلی، فقط موقع شنیدن مستقیم ماجراها به آنها اهمیت میدهند و همیشه داستان اصلی را در همان تلاش برای بقا درون جهان مقابلشان میدانند.
منابع
مهرشاد شادان مهر
مدرس سئو ، طراح سایت ، انیماتور ، سنارینو نویس بازی
زندگی مانند یک بازی ویدیویی می باشد ؛ اما یک روز این بازی تمام می شود و سوال این است که بردید یا باختید ؟